آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر مشهد در هفته‌ای که گذشت (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) کپی برابر محرومیت؟ | نگاهی به ماجرای کپی‌برداری از یک نمایشنامه و واکنش‌ها به حکم شورای نظارت بر تئاتر مشهد کنسرت «پازل» روی صحنه سالن میلاد + زمان برگزاری آلبوم شریفیان در میان بهترین‌های سال ۲۰۲۴ مجله سانگ لاینز آلبوم «برهان من» منتشر شد ویژه‌برنامه‌های تلویزیون در ۱۴ و ۱۵ خرداد + زمان پخش مهران مدیری با «ساعت ۶ صبح» در راه سینما «جان برنساید» نویسنده اسکاتلندی درگذشت فراخوان هجدهمین جشنواره «سینماحقیقت» منتشر شد + جزئیات بهروز افخمی «فرزند صبح» را به هوش مصنوعی می‌سپارد همه‌چیز در مورد سریال «در انتهای شب»، سریال جدید پارسا پیروزفر + بازیگران، خلاصه داستان و زمان پخش این جای خالی دیگر پر نمی‌شود ماه آسمان نگارگری | درباره استاد «رضا بدرالسما» مروری بر فروش فیلم‌های سینمایی خراسان رضوی در هفته‌ای که گذشت (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) از «تگزاس ۳» تا «خجالت نکش ۲» | رقابت در گیشه سینما‌ها داغ‌تر می‌شود نبشتن ز گفتن فزون‌تر شناس برگ‌های تازه‌ای برای عشاق علوم انسانی | گذری بر فهرست تازه‌های نشر در هفته‌ای که گذشت (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) برنامه های رادیو به مناسبت ایام ارتحال رهبر کبیر انقلاب + زمان پخش
سرخط خبرها

کانون پرورش فکری را تعطیل نکنید | آواز مرغک آن، فریاد شادمانی

  • کد خبر: ۱۲۵۴۴۶
  • ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۲
کانون پرورش فکری را تعطیل نکنید | آواز مرغک آن، فریاد شادمانی
حمید مداحی - فعال رسانه

اوائل دهه هفتاد به‌واسطه کودکی پای ثابت پارک کودک سه راه کاشانی بودم؛ از صبح که بیدار می‌شدم با خواهر بزرگترم می‌رفتیم آن‌جا. من مشغول شیطنت و بازی‌های کودکانه و آویزان‌شدن از تاب و سرسره ها می‌شدم و خواهرم به کانون پرورش فکری می‌رفت و مدت بازی من را آن‌جا سر می‌کرد.

ساختمان کانون با آن نرده‌های سبز رنگ، درست مشرف به محوطه وسایل بازی پارک بود، چند باری به‌بهانه پیدا کردن خواهرم به کانون سرک کشیده بودم. فضایی پر از قفسه با کتاب های رنگارنگ.

کمی که بزرگتر شدم و خواندن و نوشتن یاد گرفتم، کم‌کم پایم به کانون باز شد، طوری که دیگر وسایل بازی پارک همه دنیای کودکانه من نبود و کتاب‌ داستان و برنامه‌های کانون جای آن‌ها را گرفت؛ سفالگری، قصه‌نویسی، داستان‌خوانی جمعی، اردو و کلاس‌های سرود و روزنامه دیواری بخش بزرگی از زندگی کودکانه من بود. هنوز هم اگر زیر و روی خانه پدری را بگردم، می‌توانم کتاب داستان‌های دست‌نویس آن دوران و سفال‌های کج‌و‌کوله‌ای که آن‌زمان ساختم را پیدا کنم.

این‌قدر پای ثابت کانون بودم که خانم خائفی(مربی کانون) به من مسئولیت ثبت تاریخ روی کارت‌ کتاب‌ها را داده بود تا حداقل باری از دوش تعداد محدود مربیان کانون برداشته شود. این اعطای مسئولیت برای من حکم وظیفه‌ای بزرگ و جذاب را داشت که مدت‌ها به آن افتخار می‌کردم.

خاطرم هست حدود سال ۷۴ بود که در مسابقه روزنامه دیواری کانون با سه چهار نفر از هم‌کانونی‌ها شرکت کردیم و روزنامه دیواری ما با موضوع آلودگی هوا رتبه برتر کشوری را گرفت. روز دریافت جایزه -که نمی‌دانم کدام مقام مسئول آمده بود- برنامه اجرای سرود هم داشتیم:

در جای جای ایران، هرجا قدم گذاری
یک خانه است که آن را بسیار دوست داری

این خانه، خانه ماست، کانون مهربانی
آواز مرغک آن، فریاد شادمانی

شعر خدا در اینجا آواز کودکان است
ایمان نوجوانان سرفصل داستان است

کانون پرورش در جمهوری اسلامی
یک خانه امید است، بر خانه‌مان سلامی

شروع علاقه من به کار رسانه از همین نقطه و در سن ۹ سالگی بود و در دوران دبیرستان و دانشگاه تکمیل شد.

حالا بعد از گذشت بیست‌و‌چندسال از آن‌روزها و در‌حالی‌که چند روز پیش در خیالات خودم، منتظر بودم تا دخترم به سن مدرسه برسد و او را در کانون ثبت نام کنم، خبر احتمال تعطیلی این خانه امید را شنیدم. شاید این روزهای کانون به رونقش در دهه هفتاد نباشد، اما از دست دادن مکانی فرهنگی برای کودکان جای تاسف فراوان دارد.

آقایان مسئول کشور صدها و شاید هزاران پروژه ضررده در این کشور وجود دارد لطفا بی‌خیال نگرانی برای ضرردهی این نهاد فرهنگی کشور شوید و بگذارید این اندک روزنه امید کودکان این سرزمین باقی بماند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->